دولت یار

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

دولت یار

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

ازآخــر مجلس شهـــدا را چیدند

یه دوستی داشتم علیرضا

بچه دوست داشتنی، بامزه اهل شوخی و بگو بخند، نورانی اهل خدا. خوش تیپ و خوش قیافه. سفید مثل ماه...

یکی یه دونه بود. عزیز دردونه بود. چندتا خواهر داشت. باباش خیلی پسر دوست داشت که خدا علیرضا رو بهش داد...

گل بود گل. علی بزرگ شد. مدرسه رفت. دانشگاه رفت. دانشگاهش داشت تموم می شد اما بازم باباش صبح میامد علی رو از خیابون رد می کرد اون طرف... اونقدر گل بود که به باباش کمتر از گل نمی گفت. دستش رو تو دست باباش که حالا پیرم شده بود می زاشت تا باباش از خیابون علی بیست و چند سالش رو رد کنه...

عشقش حضرت آقا بود. سربازش بود براش می مرد. ولایی بود عاشق سادات بود. خیلی بهم احترام می زاشت می گفت آقا سید...

باباش یه مغازه قدیمی توی بازرچه داشت. به علی گفته بود اگه دوست داره بره اونجا مشغول بشه. علی هم رفت. زیاد وضع مالی خوبی نداشتند. باباش دمپایی می فروخت. الان چهره علی رو یادم میاد پشت دمپایی ها می نشست و لبخند می زد بهم. از دید ما افت کلاس بود اما علی گوش به فرمان بابا. همه دنیای باباش علیرضا بود...

یه بار سرقت مسلحانه شد، توی بازار! همه فرار کرده بودند. طلافروشی روبروی مغازه علی رو داشتند خالی می کردند. علی مرد بود! بسیجی بود ولایی بود... صدای التماس صاحب مغازه رو شنید. دودیده بود و یکی از سارقین که مسلح بودند رو گرفته بود که اون یکی دزدا با قنداق اسلحه علی رو زده بودند. بهم گفت: سید! وقتی لوله تفنگش رو روی سرم گذاشت دیگه گفتم تموم شد... مرد بود مرد...

چه حالی می کرد باباش با این پسر یکی یدونه و دوست داشتنی و مومن قشنگ و رشیدش...

یادش بخیر...

تا نزدیکای صبح تو خیابون با من قدم می زد و من براش تعریف می کردم از...

...

روزا گذشت. علی رضا الان 22 سالش شده بود. غروب بود. وقتی داشتم میامدم خونه یکی جلوی راهم رو گرفت!!!

گفت: آقا سید علیرضا رو شنیدی چی شد؟

گفتم نه چی شده؟ گفت شهید شده مگه خبر نداری همین امروز...

گفتم یا حسین....

کی؟ کجا؟؟؟ داشتم می مردم. زود زنگ زدم به بچه ها...

غم فضا رو گرفته بود. همه غمگین. آخه علیرضا، باباش، یکی یه دونه...

حتی به تشییع پیکر مطهرش هم نرسیدم! بچه گفتن قیامت شده بود. قیامت...

حاج عباس خودش رو رسونده بود. خودش علی رو توی قبر گذاشت. آخه حاج عباس بچه جبهه بود. با این که سمت مهمی داشت ولی بسیجی. رفیق توپ علیرضا بود....

شب شد. رفتم سر مزارش... چقدر به حال خودم گریه کردم. حاج ابوالفضل هم آمده بود. از دور منو نگاه می کرد. قبل از من اون اونجا بود. بچه های غریب جبهه چقدر باحالند. سربازای غریب حضرت آقا چقدر باحالند. خوش به حال آقا که یه همچین گشته مرده هایی داره...

به عکس علی نگاه می کردم. قشنگ بود. نورانی، دوست داشتنی. داشت بهم لبخند می زد. سرم رو پایین انداختم دوباره به حال خودم گریه کردم. 

گفتم علیرضا، داداشم، نگی سید بی معرفت بود! آمدم... کلی باهاش حرف زدم.

...

 هنوزم که می رم سر مزارش یه احساس عجیبی نسبت بهش دارم. چند وقت پیش یه مسجدی رفته بودم. همین طور که به دیوارای مسجد نگاه می کردم دیدم قسمت شهدا عکس علیرضا رو زدن. یه دفعه گفتم برای شادی روح شهید علیرضا.... یه صلوات بفرستید. 

احساس کردم داره بهم لبخند می زنه...




ما سینه زدیم و بی صدا باریدند . . . . . از هر چه کـه دم زدیم آنها دیدند 

ما مدعـیـــــان صف اول بودیــم . . . . . ازآخــر مجلس شهـــدا را چیدند


شادی ارواح طیبه همه شهدا صلوات

نظرات 10 + ارسال نظر
مرتضی رحیمی چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:31 ب.ظ http://persianrose.blogfa.com

سلام عزیز. شهدا چشم و چراغ ما و راهنمای ما در این مسیر الهی هستند. یاد باد آنکه سر موی توام منزل بود / دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود... آفرین بر شما که به رسالت الهی خود توجه داری. برقرار باشی عزیز. قدمتون روی چشم منه. یا زهرا(س)

سلام
شما بزرگوارید...

محمدعلی چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:23 ب.ظ http://bia2me.blogsky.com

mamnoon az inke sar zadi . .. منم طرز فکرم مثل توهه . . .بازم سعی کن بیا . . ..

حسن پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ http://bayadkarikard.blogfa.com

سلام.عالی بود.
در باغ شهادت باز باز است...
آدرس مزار این شهید هم تو مطلب بنویسید

**شمشیر ولایت** جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:40 ب.ظ http://ghaemie.blogfa.com

سلام بسیار زیبا بود.

رهگذر شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:51 ق.ظ http://nasime-rahmat.persianblog.ir

سلام علیکم ....

ممنون از حضور و دعوت حضرتعالی ...

بسیار زیبا و ساده و دلنشین خاطره ی علی آقا را نوشته اید ...

من که لحظه لحظه حس کردم ایشان را دیده ام و می شناختم ....

واقعا شهادت افتخاریست که نصیب هر کس نخواهد شد ....

بیت آخر بسیار زیبا بود ....

مدعیان بسیارند اما خداوند می داند چه گل هایی را گلچین نماید .....

التماس دعای بسیار

یا حق

سلام
ممنون از حضورتون
محتاجیم به دعا

**شمشیر ولایت** یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ب.ظ http://ghaemie.blogfa.com

با سلام و احترام خدمت شما دوست گرامی.

می شود طومارعشقی اینچنین از سر نوشت؟

می شود پروانه و پرواز را بی پر نوشت؟

در وجود همسر شیرخدا ، عشق خداست

می شود هر نام این پروانه را با زر نوشت
________________________________
لعنت خداوند بر آل سعود

لعنت خداوند بر آل خلیفه ملعون

یا صاحب الزمان (عج) تسلیت !

قلب ما و شیعیان شما سخت در عذاب است.

ما از شما یاری و مدد می طلبیم.

ما در مقابل این جنایات تحمل سکوت نداریم.

خدایا نگذار در ایام فاطمیه ، شیعیان فاطمه تو این قدر مورد ظلم و جنایت قرار بگیرند.

یا صاحب الزمان (عج) به تو پناه می بریم .

[گل]بروزم[گل]

[گل]منتظر حضور پرمهرتان هستم.[گل]

سجاد دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ب.ظ http://www.tavasool.parsiblog.com

سلام....
از مطالب زیباتون لذت بردم افرین بر شما
[گل][گل][گل]

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ق.ظ

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست

به به

عمار پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ

برای احمدی نژاد از ته قلبمون دعا کنیم
داره امتحان سختی میده
که اگه سالم بیرون نیاد...

خدا کنه سربلند بیرون بیاد. یک سالی هست که ازش دلگیر شدیم...

عشق یعنی رهبرم سید علی... شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ق.ظ

سلام
خیلی جالب بود...
یه سوال:
شهید آقا علیرضا... چطور شهید شدن؟؟؟

سلام
خیلی ممنون از نظرتون
علیرضا یه ماموریت رفته بود بعد دچار سانحه تصادف می شه و در حین ماموریت به شهادت می رسه
ایمیلی آدرسی چیزی کاش می نوشتید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد